پارساپارسا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 28 روز سن داره

بره تو دلی من

اولين ايستادنت مبارك مامانم

فسقلي من بالاخره خودت واستادي؟؟؟ ديروز رفته بوديم موزه هفت چنار روي يك تخت نشسته بوديم كه تو يهويي دستت رو گرفتي به نرده و بدون كمك من بلند شدي واستادي ... دوستت دارم ماماني ... نمي‌دوني چقده ذوق كردم برات ...
25 خرداد 1392

روزمره‌هاي پسر گلم

لذت با تو بودن... طالقان نيمه خرداد حاضر نيستي جايي تنها بشيني حتي حاضر نيستي جلوي تلويزيون باشي و من توي آشپزخونه مي‌گذارمت توي آشپزخونه با لگني سبدي چيزي بازي مي‌كني تا من كارهام رو انجام بدم اما تو فسقلي نشستنكي خودت رو مي‌كشي جلو به كشوها مي‌رسوني خودت رو و شروع مي‌كني به بيرون ريختن وسايلاش اينجا اولين باري بود كه دستت به كشو رسيده بود و خوشحال بودي از شيطنت كودكانه‌ات     دوستت دارم عمركم دوستت دارم پسرك نازم ...
21 خرداد 1392

پارسا و بابايي و روز پدر

  عكس بالا رو روي چوب بستني واسه بابايي پازل درست كرديم .... كلي ذوق كرد با يك كيك خوشمزه و صبحانه حليم و ناهار هم سبزي پلو ماهي و شام هم پيش باباش كلي توي روز پدر بهش خوش گذشت اين پازلش   اينم كيكش   بابايي شب قبلش شب كار بود و صبح با ديدن كيك و صبحانه و تداركات ناهار كلي ذوق كرد بيشتر از اون وقتي ذوق كرد كه بلوز شلوار صدري و كمربند چرمش رو ديد خدا باباييت رو براي هر دومون نگه داره كه بودنش باعث آرامش هر دومونه ماماني هم تا 3 شب بيدار بود ... آخه بابايي شب كار بود و بايد تا بابايي سر كار بود همه كارا رو مي‌كردم ...
21 خرداد 1392
1